حتما این مطلب که نمیدونم از کیه رو شنیدین:
«آدمهای ساده را دوست دارم. همانها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همانها که برای همه لبخند دارند. همانها که همیشه هستند، برای همه هستند.
آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است.
بسکه هر کسی از راه میرسد یا ازشان سوءاستفاده میکند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان میدهد.
آدمهای ساده را دوست دارم. بوی ناب "آدم" میدهند.»
حنا گفت:
روزای آفتابی رو دوس دارم.
گفتم:واقعا؟! میدونستی نودونه درصد ملت روز ابری و بارونی رو دوس دارن؟ دیگه این دفعه بت شک کردم.میدونستی فرشته ها روزای بارونی رو دوس ندارن؟
برام نوشت:
eeee jedi. che jaleb.chera akhe?
براش نوشتم: تو روزای بارونی،فرشته هایی که تو آسمونا جا موندن بالاشون خیس و سنگین میشه اونائیش که ظریفتر و ضعیف ترن، تحمل بالای سنگین خیس آبشونو ندارن و بعد سقوط میکنن رو زمین عین اون شبی که تو افتادی.«من عادتمه از بچگی از همه چی داستان در میاوردم و قصه سرایی میکردم،فقط کافیه چیزی سر ذوق بیارتم»
نوشت:
che bahal!!! vali man adamam.onghadam khob nistam koli gonah kardam.
براش نوشتم: گناه؟ مثلا چی؟؟؟
«بذا همین جا بگم اونایی که خیلی وقته آدم ندیدن و دلشون نازکه یا تحمل شنیدن حرفای غیر قابل باور اما واقعی رو ندارن اونای که رنگ آدمیت واقعی رو مث من فراموش کردن،از وقتی چش باز کردن جز...بگذریم. اینو میخوام بگم جواب حنا رو نخونن.»
حنا نوشت:
masalan, dorogh goftan be mamanam ina.bazi vaghta ham bad hejabi. albate na hamishe ha!! bazi vaghta.
(منظورش از بد حجابی اونم بعضی موقه ها اینه که گاهی موهاشو یه بری میریزه تو پیشونیش که اتفاقا خیلی ام ماه میشه و دلم براش غش میره. و گاهی هم مچشو میکشه بالا)
وقتی براش از حسد و حرص و آزار و بی رحمی و پا رو همدیگه گذاشتن و دور زدن و... گفتم دختره شکه شده بود فک کنم اگه براش از قتل و خشم و تجاوز و خیانت و این دست کثافتا میگفتم سکته می کرد.
چقد دلم میخواست هوار بکشم. گفتم حنا دقیق آدرس خونتون رو بده میخوام از رو این جی پی اسا پیداش کم جهت درستشو، قبله من از اون به بعد اونجاس.
یادمه زمانی شریعتی گفت:مدتی ست شیطان فریاد میزند، آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد.
کسی خبری از شیطان نداره؟
پیداش کنین، بگین من یه آدم پیدا کردم. بیا با هم سجده کنیم. تو با سجده به این آدم به خدات برگرد تا من با سجده به همین آدم مرتد بشم.
نظرات شما عزیزان:
ولی نمیدونم چی بگم!!همون سکوت که گفتم میاد سراغم هاا!
مثله یه شخصیت داستان میمونه تو یه رمانه که خیلی خوبه و معمخولا شخصیت اول داستان هم نیس!وقتی میاد تو داستان خواننده جا میخوره!با خودش میگه إإإمگه هست همچین چیزی....بعضی وقتا هم بعضی از خواننده هها میگن چرت نوشته نویسنده!
اینجا حنا حکم یه کارکترایی داره که دلنشینه!نه اینکه تو اینطوری ازش میگی و به دل میشینه...نه!
شخصیتش ارزش داره بخاطرش یه رمانه مسخره رو شاید خوند!
دارم چرتو پرت میگم!!!هذیون گفتم باز!!قاطی شد! :دی
قلمت گرم و عشقت پایدار!
آره مجید جان. حنا از اون آدمای که میشه یه رمان قطور در موردش نوشت.پیدا شدن حنا هم تاثیر عجیب رو خودم گذاشت هم رمان من معمولا زمانی که رو داستانی کار میکنم به شدت از اطرافم و اتفاقات حواشیم تاثیر میگیرم، مث دوستیم با تو تو این وب یا دوستمون س.م که تاثیر گذار بودین حنا تاثیر خیلی عمیقی رو این رمان گذاشته حتی پایان و ادامه داستان رو به کلی متحول کرد. روزی داستانی در مورد حنا خواهم نوشت.
ارسال شده توسط آ.آ در ساعت 15:35